نبود ستاد فرماندهی؛ منشأ مشکلات ترویج و تبلیغ کتاب
آقای صحاف از چگونگی تأسیس شیرازه و تجاربتان در این مرکز برایمان بگویید.
شیرازه به توصیۀ کسی تأسیس نشد که بگوییم مثلاً نظام یا دولت یا خود رسانه راغب باشد که حتماً شیرازهای تأسیس شود، اینطور نبود. مجموعۀ خودجوشی از دل مجمع ناشران انقلاب اسلامی متولد شد و قرار بود ظرفیت نشر کشور را به ظرفیت حوزۀ رسانه ملی متصل کند و بتواند به نشر کمک کند و برعکس، بتواند رسانۀ ملی را بهلحاظ ترویج کتاب و کتابخوانی غنی کند. شروع، شروع سختی بود. نه اینکه فقط من بگویم، بلکه اسنادش موجود است؛ از این جهت که رسانه خودش برای خودش در حوزۀ کتاب تصمیم میگیرد، چه مدیر شبکه، چه برنامهساز، چه مدیر گروه. آن زمان رسانۀ ملی بنا به تقویم و مناسبتهای ملیمذهبی و مناسبتهای جهانی کتابی را معرفی میکرد. بیشترین کاری که انجام میداد و مستمر هم بود و البته خیلی غیرممتد و جداگانه انجام میشد، معرفی کتاب بهطور عادی بود.
در آن زمان، از این جهت با ضبط رسانه آشنایی پیدا کردم که عضو شورای کتاب سیما شدم و نمایندگان شبکهها و بعضاً مدیران شبکهها را در جلسات مرتب و منظمی میدیدم. جدای از اتصال ظرفیت نشر کشور به ظرفیت حوزۀ رسانه، کار رسانۀ شیرازه این بود که وضعیت موجود را رصد کند و این وظیفه خوب انجام شد. یادم است یک بار که در شورای کتاب گزارش میدادم، برای خودشان که رسانهای بودند، جذاب بود و فکر نمیکردند که ما اینقدر دقیق رصد میکنیم؛ حتی در برنامهای ترکیبی، کتابی را معرفی کرده بودند و ما رصد کرده بودیم.
شما در جایگاه عضو شورا رصد میکردید یا عضو شیرازه؟
تفاوتی نداشت. من مدیرعامل شیرازه بودم که عضو شورا شده بودم و طبیعی بود که در شیرازه این کار را انجام میدادم. رسانۀ ملی چندان برنامهریزی مرتب و منظمی در حوزۀ معرفی کتاب یا ترویج کتابخوانی و مطالعه نداشت. شیرازه اعلام موجودیت کرد و گفت که حاضر است گونههای مختلف تبلیغات در حوزۀ رسانه را که مرتبط با کتاب است، طراحی کند و پیشنهاد بدهد و پیشنهاد از طریق شورا داده میشد؛ این یک بحث بود که پیش گرفته شد و تا حدی هم در آن زمان موفق بود و دلیلش هم این بود که ما توانستیم در خیلی از برنامه های تلویزیونی که ترکیبی بودند، ورود کنیم و کتاب و مجموعهمان را معرفی کنیم.
یکی از اشکالاتی که از قبل به بحث معرفی کتاب در رسانه وارد بود، این بود که ما در پایان، به مردم نمیگفتیم شما چگونه کتاب را تهیه کنید. این سد در آن سالها شکسته شد. یعنی این مجوز را گرفتیم که در پایانش بگوییم مثلاً این کتاب را از ترنجستان یا شیرازه تهیه کنید و این خود امتیاز بسیار خوبی برای حوزۀ نشر بود.
همزمان با این کارها خطی را پیش گرفتیم و آن تبلیغات مستقیم در کنار سایر تبلیغاتی بود که رادیو و تلویزیون داشت. مذاکرات این کار بیش از دو سال طول کشید و بعد به ثمر رسید. سختی کارش هم از دو جهت بود: یکی نداشتن آمادگی حوزۀ تبلیغات تلویزیونی و دیگری هم اینکه حالا این کتاب را چگونه معرفی بکنیم که در کنار قالبهای دیگر تبلیغات کم نیاورد و بتواند خوب جلوه کند.
یادم است در آن زمان، به ۳۰ شرکت تیزرساز مطرح بزرگ کشور نامه زدم و فراخوان دادم و آنها مدلهایی را پیشنهاد دادند. همینطور بهصورت تمرینی شروع شد که من دیگر جدا شدم و بعد هم به ثمر رسید؛ یعنی خروجی کارها بهشکلی بود که اگر اهل فن تبلیغات نبود، متوجه نمیشد که بهلحاظ تکنیک با تبلیغات رایج در صداوسیما فاصله دارد و جواب داد.
حالا اینکه چرا تا الان ادامهدار نبوده است، به سیاستهای مدیرانی که الان هستند، بستگی دارد. ولی در سازمان، مقاومتی وجود داشت و هنوز هم است؛ چون درآمد مالی برای ادارۀ بازرگانی نداشت. ما در آن زمان، حدود دو سال داشتیم دوستان را متقاعد میکردیم که نباید سازمان از حوزۀ کتاب درآمد کسب کند و باید این بستر را برای ترویج کتاب فراهم کند؛ زیرا حوزۀ کتاب اگر سودی بکند، نمیتواند آن را با سازمان و صداوسیما تقسیم کند! که کار تبلیغ در صداوسیما بالاخره با دستورهای آقای ضرغامی شکل گرفت.
ـنمونهایی از کارهایی که در صداوسیما انجام دادید، خاطرتان است؟
اولین معرفی را خودم شروع کردم. معرفی به سبکی که خودمان دوست داشتیم. یعنی ما یک بخش زنده در برنامۀ «زنده باد زندگی» داشتیم که برنامهای شبانگاهی بود و رقیب هم نداشت. خود من شروع به این کار کردم و دلیلش هم این بود که هم عضو شورا بودم، هم مدیر شیرازه بودم و میتوانستند من را قبول کنند و این سد باز شد. همزمان با من، دو، سه نفر فعالیت کردند؛ یعنی اگر من پنج، شش کتاب معرفی میکردم، فردا صبح برنامۀ خانوادۀ صبح شبکه ۲، همان کتابها را معرفی میکرد و دوباره در یک برنامه در شبکه قرآن، همانها معرفی میشد. نکتۀ جالبی که آن زمان کسی به آن توجه نمیکرد، این بود که در صداوسیما قانون نانوشتهای بین خودشان داشتند و میگفتند: «اگر کتاب حسنی را به مردم معرفی میکنید دیگر هیچکس حق ندارد معرفی کند»؛ در صورتی که ما این قانون را شکستیم و گفتیم: «تکرار معرفی یک کتاب باعث تاثیرگذاری میشود و وقتی کتاب را معرفی میکردیم، به مدت یک هفته، حدود هفت، هشت بار معرفی میشد.
این کار شکل گرفت؛ اما نیاز به حمایت جدی داشت. تلویزیون برای این کار هزینه نمیکرد. مثلاً ما با هزینۀ شیرازه میرفتیم کتاب تهیه میکردیم و در برنامه هم تهیهکننده یا فیلمبردار یا صدابردار این کتاب را از ما میخواستند و این هم طبیعی است و خللاصه، دست ما خالی میشد. اگر کسی میخواست کتاب را به او هدیه میدادم؛ درحالیکه هیچ وقت صداوسیما برای این موضوع هزینه نکرد؛ ولی ما مشکلی نداشتیم که برای این کار هزینه کنیم. این کار ادامه پیدا کرد و جلو رفت. اینجا باید اتفاقی در شیرازه رخ میداد که من نبودم. اینجا باید کانونی درست میشد و ۲۰، ۳۰ نفر تربیت میشدند و تست میدادند و میرفتند تمرین میکردند تا صداوسیما هر وقت نیاز داشت، اینها را جذب میکرد و برای برنامۀ معرفی کتاب از آنها استفاده میکرد. در آن زمان، من توانستم در دو، سه نفر همزمان آمادگی ایجاد کنم. من الان کسی را سراغ ندارم که الان بتواند بگوید من تجربۀ معرفی کتاب را در تلویزیون دارم و آمادگی دارم در برنامۀ تلویزیونی حاضر شوم.
شیرازه باید این قسمت را تقویت بکند. افرادی که بهصورت افتخاری حاضر هستند آموزش ببینند، یاد بگیرند و مسلط به کتابها شوند.
شیوههای معرفی تلویزیون با شیوههای معرفی مطبوعات و معرفی ساده در یک مراسم، خیلی متفاوت است، خیلی خاص است و باید این اتفاق بیفتد. چیزی که الان جای آن خالی است و ما در برنامههای ترکیبی، کمتر معرفی کتاب میبینیم. شاید بگویم اصلاً نمیبینیم؛ چون من رصدم را همچنان ادامه دادم و میبینم وجود ندارد.
بایدها و نبایدهای تبلیغ در رسانۀ ملی از نظر شما چیست؟
اولاً اینکه ما باید همیشه از ترویج مطالعه برسیم به کتاب؛ نه از کتاب به ترویج مطالعه؛ یعنی اول نیاز را ایجاد کنیم، بعد برسیم به کتاب؛ بایدها این است که افرادی که آمادگی دارند یا خود سازمان که میخواهد برای این موضوع، سیاستی ایجاد کند، باید اولاً موضوع برنامههایش را طوری هدایت کند که در انتها، مردم بتوانند کتاب مرتبط با آن را انتخاب بکنند و ثانیاً ما واقعاً باید بتوانیم محتوایی را به مردم معرفی کنیم که مردم انگیزۀ تهیه و خرید یا امانتگرفتنشان افزایش یابد. معرفی که از سر رفع تکلیف باشد، در تلویزیون جواب عکس میدهد. یعنی اولاً ایجاد نیاز و ثانیاً یک معرفی عمیق و جذاب لازم است. اینکه میگویم جذاب، یعنی حتماً بخشی از کتاب خوانده شود و به مخاطب بگوییم که از این کتاب، در کجای زندگیات میتوانی استفاده کنی و چه نیازی از تو را برطرف میکند؛ چگونه از این کتاب برای تربیت فرزندت استفاده کنی و چگونه مهارتهای زندگیات را از این کتاب بیاموزی. از آن طرف هم سازمان باید متقاعد شود که زمان مناسبی را برای معرفی کتاب در اختیار افراد قرار بدهد.
بحث دیگر اینکه همۀ شیوههای معرفی مختص به فرد نیست. ما باید برای معرفیهای یکدقیقهای و پنجدقیقهای بتوانیم برنامهسازی کنیم؛ یعنی اینکه کتاب نمایش داده شود، مقدمهای گفته شود، نیاز گفته شود و این تکنیک و فن بتواند به کمک معرفی بیاید. همیشه فرد مؤثر نیست، شاید مثلاً چهرۀ من هیچوقت در رسانه، موردپسند مخاطبان قرار نگیرد و دافعه داشته باشد و شاید برعکس؛ ولی زمانی که یک برنامه بهلحاظ تکنیکی خنثی، اما شیک ساخته شود، مخاطب هم با آن ارتباط برقرار میکند.
یعنی شما فرد را مؤثر نمیدانید، بلکه فضای برنامه را تأثیرگذارتر میدانید؟
همیشه میگویم فرد مؤثر نیست؛ یکی از عوامل فرد است.
نظرتان راجع به استفاده از چهرههای معروف در معرفی کتاب چیست؟
اگر بگوییم فلان بازیگر از این کتاب خوشش میآید، نوعی کمک به ترویج کتابخوانی است؛ ولی غالباً دیده شده که آنها خیلی خودشان اهل معرفی کتاب نیستند. مثلاً در برنامۀ کتاب باز، فکر میکنیم اگر چهره در برنامه بیاید، منجر به کتابخوانی میشود؛ درصورتیکه اینطور نیست. ما چهره را میآوریم. مردم یک ساعت از آن چهره و هنرمند لذت میبرند، حرف میزنند، یاد فیلمهایشان میافتند؛ ولی خود هنرمند خیلی اهل مطالعه نیست، حرفهای کتابی نمیزند. فقط میگوید: «این کتاب را در بچگی خواندم و جذب آن شدم.» همۀ اینها متفاوت است با اینکه ما بلد باشیم چه بکنیم که دست بر روی نیاز مردم بگذاریم.
خب چطور باید به مردم کتاب را معرفی کرد تا تأثیرگذار باشد؟
تمام حرف من در حوزۀ تبلیغات این است که ما از مسیر نیاز باید کتاب را به مردم معرفی کنیم؛ مانند مواد خوراکی: زمانی که ما احساس کنیم یک خوراکی در بدنمان کم است، قطعاً نوشیدنی مینوشیم یا مواد غذایی استفاده میکنیم؛ مادام که نیاز ما را درگیر نکنند، طبیعی است که کمتر کتاب را انتخاب میکنیم.
در حوزۀ کتاب اینگونه است که مثلاً اگر کسی با فرزند خودش احساس چالش میکند، احساس بکند اولین راه درمانش این است که این کتاب را بخواند و بعد آن مشکل را رفع میکند؛ ولی الان مردم کدام راه را انتخاب میکنند؟ بهسادگی میروند سراغ گوگل، یعنی متنهای سطحی و غیرمستند را انتخاب میکنند، درصورتیکه دهها برابر مطالب بهتر در کتابها موجود است. چه اشکالی دارد؟ ما واقعاً بهجای گوگل، از کتاب استفاده کنیم و آنها را ورق بزنیم؟ چون هم عمیق است و هم هدف نویسنده از نگارش مشخص است.
پس نکته این است که تعیین اولویت موضوعی برای معرفی کتاب نباید مناسبتی باشد. میشود مناسبتی هم باشد؛ اما مثلاً در هفتۀ دفاع مقدس، همۀ کتابها میشود دفاع مقدس، مگر در آن زمان، مخاطب نیاز به بچهداری ندارد؛ نیاز به آشپزی ندارد؛ نیاز به پزشکی ندارد؟ مطمئناً دارد. چرا ما فقط دربارۀ دفاع مقدس، کتاب معرفی کنیم؟ همین میشود که مردم احساس کنند این برنامههای تلویزیونی که یکدفعه در حوزۀ دفاع مقدس هجوم میآورند، نمیتواند نیازشان را برطرف کند. این برنامهها فقط توانست به مردم بگوید هفته، هفتۀ دفاع مقدس است.
چیزی که آن زمان من خیلی به آن اهمیت میدادم و الان هم میگویم، این است که باید نظام موضوعاتی وجود داشته باشد و نظام موضوعات هم از دل مردم به وجود میآید؛ یعنی نشان میدهد اولویتهای مردم در زندگی چیست و شما کتابهای همان را معرفی کنید و میشود نیاز؛ ما الان میدانیم مثلاً اولین نیاز عمومی مردم، آرامش در زندگیشان است. نظرسنجیها و پژوهشها نشان میدهد مثلاً استرس %۸۰ مردم زیاد است. حالا ما میتوانیم کتاب دینی معرفی کنیم، کتاب روانشناسی معرفی کنیم، یک رمان معرفی کنیم و…، ولی معمولاً تهیهکننده میآید سراغ اینکه این هفته، هفتۀ فلان است باید این کتاب را معرفی کنیم، نه اینکه اشتباه باشد؛ ولی هم میتواند این کار را انجام داد و و هم آن کار را و اینها قابل جمع هستند.
چرا این نکات در صداوسیما رعایت نمیشود؟
اولین آسیبی که تهیهکننده در حوزۀ تهیۀ کتابش به شما میگوید، این است که میگوید من به کتاب دسترسی ندارم یا من فرصت نمیکنم بروم و سازمان هم هزینۀ این کار را برای من فراهم نکرده است. من بهازای این حرفها که شنیدم، یک پیشنهاد دادم و این پیشنهاد جدی گرفته نشد؛ ولی روزی جدی گرفته میشود. گفتم: «سازمان با این همه وسعت و این همه شبکههای خوبی که دارد، چه اشکالی دارد یک کتابخانه برای عوامل برنامهها بسازد یا از مجموعهای که دارد، فقط کافی است فراخوان خیلی ساده بدهد. ناشران کتابهایشان را میفرستند. یک کتابدار محترم آنجا مینشیند، در آنجا، کتابهای مفید میدهند و خود کتابدار میشود مشاور تهیهکننده. این اتفاق الان باید روی دهد و اگر این اتفاق رخ بدهد، دیگر تهیهکننده و مجری نمیگویند: «ما دسترسی نداریم». الان دلیلی که از این موضوع سُر میخورند، همین است.
با این اوصاف چه باید کرد؟ چه ارگانی باید کمک کند؟
البته اگر همه کمک کنند، خوب است؛ اما در کشور ما اگر کسی انتظار کمک داشته باشد و منتظر بماند تا کسی به او کمک کند، همیشه منتظر میماند. کمتر کاری داریم که با همافزایی چند سازمان پیش برود؛ سازمان برای این کار هیچ مشکلی ندارد. محیط موجود است؛ کتاب موجود است؛ همهچیز موجود است. الان همین کاری که مجمع ناشران انقلاب اسلامی در حوزۀ کارشناسی انجام داده است که در غالب بستههای پیشنهادی کتاب ارائه شده، کافی است دیگر. لازم است بگویند لیست کتاب بدهید، مجمع در عرض پنج دقیقه، لیست کتابها را میدهد. هیچ مانعی ندارد و نیاز به کمک هیچ جایی نیست. البته اگر جایی کمک کند، خوب است؛ ولی معطل میمانند. این دغدغهای است که سازمان باید داشته باشد.
یعنی الان شما در حوزۀ تبلیغ در کشور، صداوسیما را بانفوذتر و بهتر میدانید.
بهخاطر گستردگیاش، بله. البته این حرف را الان میگویم و پنج سال بعد نخواهم گفت. پنج سال بعد میگویم: «شبکههای اینترنتی»؛ هفتونیم میلیون بازدیدکنندۀ آپارات شوخی نیست. قبل از هر فیلمی تبلیغی میآید، اگر کتاب در این تبلیغ اول باشد، چه اشکالی دارد؟ به این خاطر این را میگویم که خودم دارم روی این موضوعات کار میکنم. چند سال دیگر میگویم: «صداوسیما معرفی کتاب نکرد، مهم نیست؛ شبکههای اینترنتی معرفی بکنند، مؤثرتر است.» ولی صداوسیما به دلیل اینکه الان مردم به آن اقبال عمومی دارند، تأثیرش بیشتر است.
در روند تبلیغ و ترویج کتاب، قائل به این هستید که باید روند ثابتی وجود داشته باشد یا نه؟ مثلاً الان مسابقات روشنا یا کتاب و زندگی یا مسابقۀ بخونوببر برنامۀ خندوانه، شوکی به بازار نشر وارد میکنند و بعد از اتمام این مسابقات، دوباره دچار رکود میشویم.
اینها همه در کنار هم معنا پیدا میکنند. به نظر من بحث، استمرار یک حرکت است. همیشه میگویند استمرار یک حرکت از شروعش سختتر است، شما میتوانید الان یک کار خوب را شروع کنید، مثلاً صدقهدادن؛ ولی اگر توانستید همیشه صدقه بدهید، آدم خوبی هستید. بار اول یک بار ثواب میبرید؛ ولی استمرارش باعث میشود در روح شما تأثیر دائمی بگذارد. طبیعی است وقتی شما یک مسابقه کتابخوانی یا مجموعه مسابقات را شروع میکنید، اگر بتوانید با نوآوریهای متناسب با رشد فناوری یا رشد مخاطب این کار ادامه بدهید، میتوانید در حوزۀ کتاب موفق بشوید. طبیعی است من قائل به این هستم. چون ما ستاد و فرماندهی در حوزۀ کتاب نداریم. اگر فرماندهی داشتیم، در فرماندهی مثلاً مجموعه مانورهای پنج سال بعد خودشان را برنامهریزی میکنند؛ ولی در حوزۀ کتاب اینگونه نیست و یکدفعه اتفاقی میافتد مع بدون برنامهریزی طبیعی است و استمرار آن را مردم متوجه نمیشوند. بازار نشر هم یک ماه مسابقۀ خندوانه میشود، بعد از آن، بازار دیگر رشد نمیبیند؛ چون برنامهریزی بعدی مشخص نیست. طبیعی است که یک برنامهریزی کوتاهمدت، بلندمدت، میانمدت با یک استمرار معنادار یعنی مشخص باید باشد.
درست میفرمایید. خلأ و نبود فرماندهی در حوزۀ کتاب کاملاً احساس میشود؛ اما الان چه کسی میتواند این فرماندهی را به نحو احسن انجام دهد؟
شیرازه میتوانست در اینجا فرماندهی کند؛ یعنی با محبوبیتی که میان ناشران بهخاطر تبلیغات برایش ایجاد شد یا آیتمهای معرفی کتاب یا تیزرهای معرفی کتاب، میتوانست فرماندهی کند. رسانه هم الان بر روی مجمع ناشران انقلاب اسلامی و شیرازه تکیۀ خاصی دارد. متأسفانه این استمرار در حوزۀ کتاب وجود ندارد، در حوزۀ ترویج مطالعه دیده نمیشود.
راههای جدید ترویج و تبلیغ کتاب چیست؟
تنها رسانهای که اکنون در اختیار مردم است و همیشه با آن مأنوس هستند، موبایل است! یعنی احتمال دارد شما هیچوقت تلویزیون نبینید؛ ولی گوشی موبایلتان را ببینید یا رادیو گوش ندهید و روزنامه نخوانید؛ ولی گوشی موبایلتان را میبینید؛ یعنی الان کل پیامهای مورد نیازتان را از طریق گوشی موبایلتان به دست میآورید. طبیعی است یکی از راهها و شیوۀ تبلیغ، استفاده از ظرفیت ۸۰، ۹۰ میلیونی گوشی تلفن همراه است.
البته چیزی که الان سخت است، اینکه ما باید بلد باشیم از تکنولوژی چگونه به نفع کتاب استفاده کنیم؛ یعنی بدانیم چه بکنیم و به کجای گوشی موبایل نفوذ پیدا کنیم تا بتوانیم اقناعی پیام را برسانیم نه مثلاً اجباری. شیوۀ اقناعی هم مهم است، هرجا پیام اجباری رفت، باعث میشود که پیام در بِلکلیست قرار بگیرد. الان این آژانسهای مسافرتی اینقدر پیام میفرستند. شما همه را در بِلکلیست قرار میدهید؛ حتی اگر هم نیاز داشته باشید، به سراغ آن پیامها نمیروید! چون میروید سرچ میکنید.
باید جوری وارد شوید که مخاطب آن را رد نکند. اپلیکیشن یکی از امکانات است؛ ولی مردم باز هم اگر احساس نیاز نکنند، برنامهها و نرمافزارها را دانلود نمیکنند.
من میگویم بهجای اینکه بیاییم از نرمافزار استفاده کنیم یا پیامک بزنیم یا کانال تلگرام بزنیم، چون گوشی تلفن همراه دریچهای است به سمت جهان، همین ظرفیتهای بیرون را بیاوریم. مثلاً ما بیاییم پیامهایمان را خارج از گوشی، طوری قرار بدهیم که هر کسی از این مسیر رفت، آن پیامها را ببیند. شما بازار تهران را ببینید. تمام اطراف شما مغازه وجود دارد؛ هم میتوانید بفروشید و هم میتوانید بخرید؛ یعنی معامله بکنید. باید بتوانید در تمام این ویترینها کتاب را وارد کنید! هر کسی وارد این بازار میشود، هر چیزی که میخواهد ببیند، بتواند ببیند. اگر پیامهایمان را طراحی کرده باشیم، هر کسی که وارد این بازار میشود، هم میتواند کتاب خودش را ببیند و هم از کتابهای دیگر استفاده کند. منظورم این است که هم میتواند پیام بفروشد و هم پیام بگیرد.
یکی از جاهایی که میشود نفوذ کرد و کتاب خوب معرفی کرد، سیستم مدرسههای هوشمند است و کسی به آن فکر نکرده است. والدین مجبور هستند بیایند آنجا و تکالیفشان را چک کنند. باید برویم ظرفیت این مدرسهها را ببینیم و یک مدل بدهیم. میشود بهترین کتابها را در آنجا معرفی کرد. اگر بچهها تا سن دوازدهسالگی موبایل ندارند و از جامعۀ آماری خارج هستند؛ ولی مدرسۀ هوشمند برای تبلیغ کتاب و کتابخوانکردن آنها مفید است.
یکی دیگر از راهکارها، بهرهبرداری از پزشکان اطفال کودک و نوجوان است؛ یعنی ما بیاییم پزشکان را با حوزههای محتوایی کتاب آشنا کنیم که اگر بچه مشکل روانی دارد، دکتر اگر دارویی مینویسد، این کتاب را هم معرفی کند و در اینجا خیلی راحت میشود کتاب معرفی کنیم. چه اشکالی دارد بگوید اگر بچۀ شما فلان کتاب یا رمان را بخواند، ترسش از بین میرود، تا الان این روش را اجرا نکردهایم.
چه کسانی باید این کار را بکنند؟
تمام کسانی که فعلاً بودجۀ ترویج مطالعه و کتاب دارند: یکی وزارت ارشاد است؛ دومی نهاد کتابخانههاست؛ پایینتر بیاییم، سازمان تبلیغات است؛ بعد دفتر تبلیغات؛ پایینتر میآییم، سازمان و حوزه هنری؛ و وقتی پایینتر میآییم، فروشگاههای زنجیرهای کتاب؛ بعد ناشران و بعد نویسندگان. همۀ اینها فرمانده میخواهند. منظورم از فرمانده، دولت نیست. میگفتند دولت سیاستگذاری نظارتی دارد؛ در حوزۀ کتاب و کتابخوانی، اگر دولت بخواهد فرماندهی بکند، طبیعی است که گرایشهای حوزۀ کتاب ما متفاوت میشود؛ یعنی مدام در نوسان است و گاهی هم تعطیل میشود. منظورم از فرمانده جایی شبیه همین شیرازه است؛ جایگاههایی شبیه خودمان که یک دغدغۀ حوزۀ کتابی داریم. یک مقدار با کتاب آشنا هستیم و میتوانیم این کار را انجام بدهیم. الان کسی مدینۀ فاضلهای در ذهنش نیست. من نمیگویم در همۀ مغازههای بازار، الان پیام کتاب را قرار بدهید؛ ولی حداقل %۳۰ را کتاب قرار بدهید.
هنوز جای آن فرمانده خالی است؛ یعنی مجموعهای که بیاید و بگوید من در این بازار نفوذ دارم. حالا شما محصولاتتان را بدهید، من میخواهم اینجا بچینم؛ بعد به فراخور صنف آنجا قرار میدهم. کاری که در رسانه مدنظر من بود، همین بود. گفتم شما برنامۀ آشپزی دارید، کتاب آشپزی؛ برنامۀ مهارت زندگی دارید، کتاب مهارت زندگی؛ برنامۀ فلسفی دارید، کتاب فلسفی؛ من میگویم برای هر چیزی، حتی برای تعمیر ماشین و حتی برای گیاه هم کتاب وجود دارد.
فکر میکنم مشکلی که در این حوزه وجود دارد که مانع شده است فرماندهی واحدی وجود داشته باشد تا همه به آن وصل شوند و بتوانند به آن تکیه کنند، نگاه متفاوتی است که دربارۀ محتوای خوب در حوزۀ کتاب وجود دارد؛ مثلا الان همه شیرازه را قبول ندارند و شیرازه هم همه را قبول ندارد؛ یعنی ناشرانی وجود دارند که محتواهایشان ممکن است، پرفروش باشد؛ ولی کارشناسان حوزۀ انقلاب میگویند: «نه، این کتاب خوب نیست»؛ یعنی وارد بحث محتوای کتاب خوب میشویم. این هم از مسائلی است که وجود دارد.
دو بحث وجود دارد: یکی اینکه تعریف کتاب خوب با تعریف کتابی که تولید میشود، متفاوت است. هر کتابی ارزش ترویج و معرفی ندارد؛ ولی خیلی از ناشران میگویند: «چون ما تولید کردهایم، باید تبلیغ شود!» این یک بحث است؛ بحث دوم این است که اگر ما صد جلد کتاب تولید میکنیم، ۳۰ جلد کتاب وجود دارد که همه آن را قبول داشته باشند. با این %۳۰ چه میکنید؟ اینجا طیف میرود کنار. نکته این است که ما %۳۰ کتاب خوب داریم. با این ۳۰ درصد چه کردهایم؟ فرمانده باید روی این %۳۰ برنامهریزی کند. اصلاً کاری به ناشر نداریم. بر سر کتاب صحبت میکنیم.
شما راههای ترویج جدید کتاب را گوشی موبایل عنوان کردید.
بله؛ بهدلیل دریچۀ نگاه مردم.
الان جایگاه کتاب در فضای مجازی چگونه است؟
خوب نیست. ولنگاری که میگویند، اینجا اتفاق میافتد. شما الان کجا جریانسازی در حوزۀ کتاب را از طریق گوشی میبینید؟ مثلاً وارد چند سایت میشوید، چگونه حضور کتاب را احساس میکنید؟ چیزی متوجه نمیشوید. چون کسی برای شما مدلی طراحی نکرده است تا کتاب دیده شود. ولی در حوزههای مصرفی و خدماتی اینگونه نیست. یکدفعه فلان بانک را در خیلی از جاها میبینید؛ ولی فلان کتاب را خیلی از جاها نمیبینید. الان مثلاً دَه عنوان کتاب در برنامۀ خندوانه وجود دارد؛ چرا ما نمیتوانیم این دَه عنوان را در جایی غیر از برنامۀ خندوانه، در بازار معرفی کنیم؟ چرا الان مدیریت شهری نیامده آن دَه عنوان را معرفی کند؟ پراکندگی فعالیتها و عدم مهندسی با توجه به نیاز مخاطب از حضور کتاب در فضای مجازی است.
همهچیز فقط کتاب نیست؛ یک زمانی باید فرآوریهای دیگری برای کتاب طراحی کنیم. در این زمینه هم هنر نداریم؛ شخصیتهای داستانها را چرا نمیتوانیم جاهای دیگر نشان بدهیم؟ چرا نمیتوانیم بخشی از کتاب را خلاصه کنیم؟ چرا همیشه یک کتاب ۳۰۰ صفحهای میآید؟ ما کتابخوان نیستیم. هیچوقت هم آن کتاب را نمیخوانیم. چرا نتوانستهایم از ۱۰ صفحه از این کتاب استفاده کنیم؟ مدام نباید بگوییم ناشر، آن کسی که میخواهد کتاب را معرفی کند، باید این هنر را داشته باشد و این کار را انجام بدهد.
الان ناشران برای ترویج کتاب کاری صورت نمیدهند؟ هزینه و بودجهای درنظر نگرفتهاند؟
ما در آنالیز کتاب، %۴۰ را سهم توزیع در نظر میگیریم؛ ولی %۲ حق تبلیغ کتاب نداریم. اگر حق تبلیغ بیاید، هم مردم هزینۀ تبلیغ را پرداخت میکنند و هم ناشر آن را پرداخت میکند. چه اشکالی دارد شما %۲ از مردم بگیرید، طرف میگوید اگر این %۲ نبود، من به کتاب نمیرسیدم. میگوید: «درست است که من %۲ بیشتر دادم، ولی راهی شد که به این کتاب رسیدم.» این نیازمند مذاکره است تا همه سهمشان را وسط بگذارند. ناشر میتواند سهمش را از %۴۰ به %۳۵ برساند و %۵ را بگذارد برای معرفی کتاب. آن زمان هم توزیعکننده راضی است؛ چون عمده میفروشد، هم فروشگاه راضی است؛ چون بیشتر میفروشد. الان چرا همه راضی شدهاند که با تخفیف، کتابهای مسابقۀ خندوانه را به مردم بدهند؟ چون میگویند بهجای دَه کتاب، صد کتاب میفروشم. این نگاه همان فرمانده است که باید این اتفاق بیفتد و شدنی است. نمیگویم ما با ۴هزار یا ۶هزار ناشر که میگویند ۸۰۰ ناشر فعال است، صحبت کنیم. با ۸۰۰ آدم نمیتوانیم حرف بزنیم که از این به بعد %۲ از هزینه کتاب را صرف تبلیغ کنید.
در بحث معرفی کتاب، دیگر جای چه چیزی خالی است؟
یکی از بحثهای مهم، بحث مشاورۀ کتاب است. فرض را بر این بگذاریم که شما نیاز پیدا کردهاید برای گلخانهتان کتاب بخرید. چه کسی به شما کتاب معرفی میکند؟ هیچکس. واقعاً کسی را نداریم؛ هیچ مرکز و مراکزی نداریم که مراجعه کنید. این کار یک زیرساخت سختافزاری و نرمافزاری میخواهد.
اگر این اتفاق بیفتد، بخشی از تبلیغ ما در حوزۀ مشاوره میرود؛ یعنی به مردم بگوییم: هرچه مشاور به شما گفت، آن را بخوانید. اینکه ما بفهمیم سواد فرد چقدر است، علاقهاش چیست، چه خوانده است و الان چه باید بخواند؟ کار مشاور این است. نقش مشاور در اینجا مشخص میشود که تو به چه چیزی علاقه داری و نیاز داری و باید این را بخوانی. اینجاست که شما میتوانید کتابِ خوب را خوب معرفی کنید. الان مثلاً در مدرسه، دوست یک دانشآموز کتابی را خوانده است. میدهد به او و او هم میخواند و بهاین ترتیب، این کتاب معرفی میشود. اینجا نقش مشاور پررنگ میشود. اگر بچه کتاب مناسب نخوانده باشد و آن کتاب را به دوستش معرفی کند، همینطور دیوار کج بالا میرود. نقش مشاور یعنی هدایت بچهها از سوی مربی؛ بهجای توصیۀ دوستان.
مبحث جالی بود