از مردمی ترین جشن انقلاب تا سفر دبیرکل به بندرعباس؛ کوتاه از سفری چند روزه به استان هرمزگان
دو هفته پیش سفری به هرمزگان داشتم. این سفر دو وجه داشت؛ یکی شرکت در مراسم جشن پیروزی انقلاب در شهرستان خمینی شهر و دیگری بازدید از کتابخانه های این استان. مشغلههای متعدد مانع از نوشتن آنچه گذشت، شد. فی الحال از این سفر کوتاه مختصری می نویسم.
1. هر سال مردمی ترین جشن انقلاب با همت بچه های جهادی (صهبا) در خمینی شهر برگزار می شود. دو سال است توفیق شرکت در این جشن ساده و در عین حال پرشور شهر کوچک خمینی شهر نصیبم شده است.
اهالی خمینی شهر هر سال در یکی از روزهای منتهی به 22 بهمن به شکرانه پیروزی انقلاب 57 دور هم جمع می شوند و این روز را جشن می گیرند. برنامه های متعدد شعرخوانی، سرود دانش آموزان بشاگردی، تئاتر، سخنرانی و ... از جمله برنامه های این شب است که با نورافشانی آسمان به یادماندنی تر می شود.
فکر می کنم بعد از 36 سال از پیروزی انقلاب،هیچ تهدید و تحریم و مشکلات خرد و کلانی که در کشور وجود دارد، از شور ِ این حضور نکاسته و هنوز مردم مومن اند به «انقلاب امام خمینی(ره)». حضور با شعوری که نشئت گرفته از ایمان عقلی و قلبی به «آرمان های اصیل امام(ره)» است؛ آرمان هایی فراتر از آرمانهای خودگفته و خودعاملانهْ حاصل از نسبت های ژنتیکی با امام. مردم خوب می دانند که خط امام ایدئولوژیک است نه ژنتیکی! و از همین روست که هنوز و تا همیشه بر سر عهد خود با امام و آرمان های متعالی او مانده اند و خواهند ماند.
فیلم کوتاه این جشن را از اینجا ببینید (+ و +)
برای دیدن تصاویر در اندازه واقعی روی آنها کلیک کنید
2. نمی شود به بشاگرد سفر کنی و از «پیامبر» آن هیچ نگویی. تمدن بشاگرد با ظهور حاج عبدالله والی آغاز می شود. این بزرگ مرد به قول رضا امیرخانی «پیامبر بشاگرد» است.
سالهای اول انقلاب، همان موقع که مردم بشاگرد حمد و سوره نمازشان را بلد نبودند و بسم الله ... بسم الله می گفتند و به رکوع می رفتند، همان روزها که شهر با تمدن دینی و اجتماعی هیچ ارتباطی نداشت، حاج عبدالله از سوی نماینده ولی فقیه در کمیته امداد مامور احیای بشاگرد و بشاگردی ها می شود.
سید مرتضای آوینی در وصف بشاگرد و حاج عبدالله می نویسد:
در غربت آن سوی یادهای گم شده گذشته های دور، دیاری هست به غربت بانگ جرس قافله های قصه و بر بلندای قله های غصه ... دیگر قرار نبود بشاگرد دیار فراموشی باشد ، امید و حیات از دل پیر جماران دمیده بود و در راه بود تا بشاگرد را فتح کند و تن و جان خسته اش را زنده کند. نفس قدسی حضرت روح الله دل حاج عبدالله را آباد کرد تا خمینی شهر در قلب بشاگرد به تپش در آید و حیاط طیبه را در وسعت مظلومیت مردمان بشاگرد جاری کند.
اینجا جا به جا که می روی نام حاج عبدالله پر بسامدترین نام هاست... روحش قرین رحمت الهی
3. به میناب می روم برای بازدید از کتابخانههایش. صحبت حضرت آقا درباره میناب در کنار تصویر عزیزشان، میناب را خواستنی تر می کند.
کتابخانه های شهید بهشتی (ره)، آل محمد(ص) و سید الشهدا(ع) میناب را یکی یکی بازدید می کنم.
مشکل اساسی همه این کتابخانه ها عدم پرداخت سهم نیم درصد شهرداری است. شهرداری میناب اگرچه خدمات قابل توجهی به شهر ارائه داده و از این حیث مردم بسیار راضی هستند، اما متاسفانه زیر بار پرداخت سهم نیم درصدش نرفته و کُمیت کتابخانه های این شهر را لنگ نیم درصدش کرده! اما خب با قانونی شدن پرداخت این سهم از سال 94، راه فراری برای هیچ شهرداری نیست.
ساختمان کتابخانه شهید بهشتی با ساختمان اداره کل ارشاد استان یکی است؛ از همین رو خدمات دهی در حد معمولی است و کتابداران امکان مانور خدمات دهی بیشتر ندارند. هنوز بروکراسی اداری در ساختار نهاد دست و پاگیر است. دو سال طول کشیده تا درخواست پارتیشن برای تفکیک سالن قرائت خانه خانمها و آقایان به نتیجه برسد!
نکته خوب این کتابخانه اعضای کودک آن هستند. 80 درصد اعضای این کتابخانه کودکان هستند. به تبع آن مادران نیز بیشتر به کتابخانه سر میزنند. از این حیث کتابخانه بلحاظ منابع کودک و مرتبط با آنها، کسری دارد که ان شاءالله در تهران برای تقویت این کتابخانه پیگیری لازم را انجام می دهم.
کتابخانه آل محمد(ص) بسیار پویا و خوب بود. خلاقیت و ابتکار و تلاش کتابدار ستودنی. کتابدار برای درآمدزایی در فصل تابستان کلاسهای آموزشی در محل کتابخانه برگزار میکند. کلاسهایی چون کاردستی، نقاشی، زبان و کامپیوتر هم برای کودکان و هم برای سایر مقاطع سنی. کتابدار نقاشی بچههایی که در کلاسهای نقاشی شرکت کردهاند، به دیوار نصب کرده است
در طول سال برای اعضای کودک نمایش فیلم و قصهگویی دارند. در گوشهای از کتابخانه، صنایع دستی بومی منطقه به نمایش گذاشته شده است. از همین صنایع دستی برای تزیین کتابخانه نیز استفاده شده است. بخشی از فضای کتابخانه به نمایشگاهی از کتابهایی با موضوع انقلاب و متناسب با ایام دهه فجر اختصاص دارد. به دلیل اینکه برخی از مدارس مشکلات مالی دارند، کتابدار برخی از فعالیتهای جنبی کتابخانه مانند مسابقه نقاشی را در مدارس برگزار میکند.
دانشآموزان مدارس این منطقه اکثرا خوابگاهی هستند، اما علیرغم رایزنی کتابدار، مدیران برای حضور دانش آموزان در کتابخانه سختگیری میکنند و معتقدند به بهانه بردن و آوردن کتاب ممکن است مشکلاتی ایجاد شود. لذا پیشنهاد شد هفتهای یکبار دانشآموزان بصورت گروهی همراه با سرپرست به کتابخانه آمده و از منابع و سایر امکانات جانبی کتابخانه استفاده کنند.
تاسف بار اینکه تلفن کتابخانه به دلیل بدهی به مبلغ 150هزار تومان، یک سال است که قطع میباشد.
کتابخانه سیدالشهدا(ع) وضعی مشابه با وضع کتابخانه شهید بهشتی دارد. مشکل اساسی کتابخانه سارقین محله و عدم امنیت کتابخانه است. اما نکته تامل برانگیز توقع حل و فصل کوچکترین مشکلات از طریق ستاد مرکزی نهاد است. این نگاه آفت بزرگی است برای کتابداران و کتابخانه ها. خلاقیت و نوآوری را از آنها سلب می کند. این آفتی است که در متاسفانه در برخی از کتابخانه هایی که از شهرهای مختلف بازدید کردم، وجود دارد. فی الحال برای حل مشکل امنیت کتابخانه به کتابدار پیشنهاد می کنم با بسیج محله هماهنگی لازم جهت گشتزنی شبانه در اطراف کتابخانه صورت گیرد. می گویم که همه چیز را از نهاد مطالبه نکنید. بعضی چیزها آنقدر بومی است که خودتان می توانید حلش کنید.
4. هر چه به کتابدار می گویم که برای جویا شدن از احوال و کار کتابدار و بازدید از کتابخانه آمده ایم، باورش نمی شود. می گوید برای خرید و تفریح آمده اید قشم! و باز من می گویم و او نیز حرف خود را تکرار می کند.
دارم فکر می کنم یعنی اعتماد به مسئولین نهاد کجا و چه وقت گم شده است که کتابدار این همه بر ذهنیت خود پافشاری می کند؟
صبح همان روز به همراه دوست خوبم مدیرکل اداره کتابخانه های قم حجت الاسلام والمسلمین جباری، عازم قشم می شوم. از دو کتابخانه درگهان و کتابخانه خلیج فارس قشم، درگهان تعطیل است. ظاهرا کتابدار ندارد. معضلی که اکثر کتابخانه های شهرستان با آن مواجه است.
کتابدار کتابخانه خلیج فارس قشم هم کلا همه چیز را خوب توصیف می کند و دلیلش را عدم توجه به حواشی می داند! حالا هر چه اصرار می کنم که از مشکلات کتابخانه بگوید، هیچ که هیچ!
سپس به درگهان می رویم و به تعطیلی کتابخانه می خوریم و بدون هیچ خرید و تفریحی(!) به بندرعباس بر می گردیم.
5. دبیرکل صبح زود وارد فرودگاه بندرعباس می شود. مستقیم به اولین کتابخانه در مسیر می رویم؛ کتابخانه شهید سید احمد خمینی. به ترتیب کتابخانه های فردوسی، ایت الله طالقانی، شهید مطهری و علامه طباطبایی را هم بازدید می کنیم.
فضای بین کتابداران و دبیرکل بسیار صمیمی و به دور از تکلفهای رئیس و مرئوسی است. صحبتهای دبیرکل حاکی از اشراف جزء به جزء به کار کتابدارها و کتابخانه ها و قوانین و بخشنامه های نهاد دارد. در کنار خیل عظیم ایمیلهایی که یکی یکی توسط خودِ ایشان خوانده می شود، به نظرم این بازدیدها و استفاده از ظرفیت گفتگوی رو در رو با کتابداران، یکی از سیاستهای ظریفِ کاری ِ دبیرکل است. این بازدیدها هم در کوتاه مدت و هم در بلندمدت، آثار متقابلی هم بر کتابداران و هم بر دبیرکل خواهد داشت. ان شاءالله
6. چند ساعتی به پرواز بندرعباس ـ تهران مانده؛ با اصرار زیاد دبیرکل را به ساحل خلیج فارس می برم.
دیدن نیلی ِ خلیج ِ همیشه فارس، حال آدم را خوب می کند. خلیج در چشمان آدمی که جای می گیرد و صدای آب که آرام جان می شود، این ترانه با صدای مرحوم محمد نوری در سر می پیچد که:
ما برای آنکه ایران خانه خوبان شود رنج دوران برده ایم ...
و شاید پر بی راه نباشد اگر بگویم که نیلی ِ خلیج از رنج ِ خونهای پاکی است که سالیان سال برای استقلال و آزادی و اسلامیت جمهور ِ ایران در آبهای خلیج ریخته شد و هنوز و تا همیشه جاودان خواهد بود...
تصاویر بیشتر از سفر (+)
کصکش