سیستم توزیع فعلی پاسخگوی کتابخوانها نیست
مجید صحاف در گفتگو با فرهنگ امروز :
آقای صحاف کارنامه شما نشان میدهد فعالیتهای زیادی در حوزه کتاب داشتهاید. توزیع هم یکی از بخشهای کلیدی حلقه کتاب است. با توجه به تجربه و پژوهشهایی که در این زمینه داشتهاید وضعیت فعلی توزیع را چگونه میبینید؟
من تولید، توزیع، ترویج یا فرهنگسازی را در یک پازل میبینم. نمیخواهم آسیبشناسی تولید کنم و بعد بگویم توزیع ما به تولید وابستگی دارد. ولی اگر فرض کنیم تولید ما یک تولید نرمال است و مخاطبمان افراد کتابخوان هستند، این سیستم توزیع نمیتواند پاسخگو باشد و به همین دلیل نمایشگاه ما نمایشگاه شلوغی است و افراد مطالعه یک سالشان را از آنجا تأمین میکند.
سیستم توزیع چگونه باید باشد که بتواند پاسخگوی بازار کتاب باشد؟ اینکه میگویند مافیای توزیع اجازه نمیدهد بازار به گردش بیافتد چهقدر واقعیت دارد؟
موزع رابط بین تولیدکننده و فروشگاه است. تعداد توزیعکنندههایی که مستقیم به مردم کتاب میدهند خیلی کم است. یعنی سامانههای crm و اشتراکی و... بین موزع و مردم کم است. معمولاً موزع در فروشگاههای کتاب، کتاب توزیع میکند. پس در اصل ویترین را موزع دارد مدیریت میکند. اینجا دو حالت پیش میآید: یک موقع یک فروشگاه برای مخاطب ذائقهسازی میکند یعنی میآید در ورودیهایش، در جذب کتابش، گرایش خاصی را رواج میدهد که شاید اینجا به آن میگویند مافیا. بعد بر همان اساس ویترین فروشگاه چیده میشود. یک زمان مخاطب ویترین را تعیین میکند و موزع هم برابر همان جلو میرود. در این میان موضع میتواند نقش دیگری ایفا کند؛ بر اساس مطالعهای که صورت گرفته یک موضع تعدادی از کتابهایی را که هیچوقت در کتابفروشیهای خیابانهای انقلاب نبوده است در اختیار کتابفروش گذاشته و گفته است به پیشنهاد من اعتماد کن و فقط برای چند روز محدود کتاب را فقط در قفسه کتابفروشیات بگذار و نه حتی در ویترینات. کتابفروش این را قبول کرده و مردم آن کتاب را دیدهاند و فروش رفته است. میخواهم بگویم اینجا ذائقه کتابفروش تغییر کرده است. یعنی کتابفروشی که فکر میکند همیشه کتابهای بازاری و زرد و رمانهای عامهپسند فروش رفته اگر قفسه کتابهایش را جامعتر و غنیتر ببیند، مخاطب به سمت کتابهای دیگر هم میرود. پس نتیجه میگیریم ذائقه مردم ذائقه بسیار متنوع و جامع و است و این ما هستیم که فکر میکنیم مردم ما سراغ کتابهای سطحی میروند. پس موزعین ما میتوانند سراغ همهجور کتابی بروند. در اصل باید در سبدشان همهجور کتابی وجود داشته باشد. و از سوی دیگر فروشگاه ما بپذیرد مردم اگر این دستهبندی را ببینند انتخاب صحیح را انجام میدهند. این مافیایی که بحثش هست و مدتی هم بوده به خاطر همین است. پخشیهایی هستند که اصلاً حاضر نیستند بپذیرند مردم کتابهای دیگری هم طلب میکنند و فقط میخواهند مردم کتابهای سطحی و معمولی ببرند. اینجاست که من احساس میکنم این مافیا، حالا نگوییم مافیا، چنین نگاه و نگرش فرهنگیای دارد تزریق میشود.
اینکه بازار کتاب مغلوب کتابهای روانشناسی عامهپسند است یک بحث است. بحث دیگر در خصوص کتابهای حوزهی اندیشه و بهطور خاص کتابهای جنگ و انقلاب است. اینجا از این عبارت مافیای توزیع استفاده میکنند و میگویند مافیایی وجود دارد که اجازه نمیدهد چنین کتابهایی توزیع شود. ولی توزیعکنندگان این را قبول ندارند و معتقدند توزیع کاملاً بر اساس نیازهای بازار صورت میگیرد. شاهد مثال را هم کتاب «دا» میگیرند و میگویند روی کتاب تبلیغ شد، و از سوی دیگر مخاطبان هم با کتاب ارتباط برقرار کردند و کتاب فروش رفت و در همه کتابفروشیها هم توزیع شد.
توضیح اولم همین بود که اگر بخواهیم آسیبشناسی کلی بکنیم، تولید ما مشکل جدی دارد که آقای خامنهای هم سال پیش در نمایشگاه کتاب فرمودند همه چیز را خوب فرض کنید، نمایشگاه خوب، مردم خوب، حالا بنشینید در مورد تولید یک فکر اساسی بکنید. مثلاً من یک نظرسنجی کردم که ببینیم چند درصد از ناشران برای تولید کتابشان فکر میکنند، شورا دارند و اصلاً چند درصدشان بر اساس نیاز جامعه جلو میروند، چند درصدشان با ناشر همسو یا همرده موضوعیشان ارتباط دارد، ببیند او چهکار میکند، من چهکار کنم، همدیگر را کامل کنند. اما چنین چیزی وجود نداشت.
نکته دیگر در مورد توزیع کتابهای حوزه انقلاب و دفاع مقدس که گفتید من مثالی برایتان میزنم؛ مرکز پخش «ترنج» وابسته به انتشارات انقلاب اسلامی که من با شکلگیری آن آشنا هستم، آمد این دغدغه را حل کند. بگوید همه توزیعکنندهها کار خودشان را بکنند، من هم میخواهم کتابهای جنگ و انقلاب را توزیع کنم. هرچند که به شخصه قائلم یک کتاب آشپزی خوب هم میتواند در راستای انقلاب باشد، حتی یک ترجمه خوب میتواند در راستای انقلاب باشد و نباید کلیدواژهای نگاه کنیم. به هر حال ترنج آمد این دغدغه را حل کند. اما چه اتفاقی افتاد؟ ببینید حدود 200 ناشر عضو مجمع ناشران انقلاب اسلامی هستند، از این تعداد حدود 30 ناشر فروشگاه عرضه کتاب هم دارند. اما چند ناشر حاضر شد در توزیع کتابهای یکدیگر به هم کمک کنند. خیلی کم یا اصلاً هیچ. مثلاً سوره مهر چهقدر حاضر شد کتابهای نشر شاهد و موعود و ... همه را کنار هم بچیند یا نشر شاهد کجا حاضر شد ویترینش را در اختیار دیگران هم قرار دهد با اینکه همه این ناشران با هم همسو هستند. خب تا وقتی ناشران این حوزه حاضر نیستند ویترینهایشان را به اشتراک بگذارند، چنین اتفاقی خیلی طبیعی است. بعد همیشه از دور نگاه میکنیم حسرت میخوریم که چرا دیگرانی که کتابهایی با مضامین دیگر منتشر میکنند جور دیگری رفتار میکنند و کاملاً با هم همافزایی دارند و حاضرند به هم سرویسهای خاص بدهند. ناشران این حوزه این آسیب را باید درون خودشان یک فکری به حالش بکنند.
ادبیات بازار ما متفاوت است. اینکه گرایش ما به یکسری از کتابها است دلایل زیادی دارد، واقعاً چهقدر بازار ما حاضر است کتابهای حوزه اسلامی را با کاغذ ارزان و ایرانی در قطعهای مختلف چاپ کند؟ کتاب باید در قطعهای مختلف قرار بگیرد تا هرکسی با هر سلیقهای با هر درآمدی بتواند تهیهاش کند. ما فقط اعتراض میکنیم به اینکه چرا این اتفاق میافتد از این طرف حاضر نیستیم با مدلهای مردم هم جلو برویم. مجموع اینها میتوانیم بگوییم برای توزیع. خب همان حرف بخش اولم را بهش اعتقاد دارم که بعضیها دارند ذائقهسازی میکنند بر اساس نگرشهای خودشان ولی از این سمت هم کمکاری صورت میگیرد.
ولی من همچنان به این قائلم که اگر ویزیت خوب صورت بگیرد، معرفی خوب صورت بگیرد، و ما بتوانیم در تعامل با همه فروشگاهها با همه موزعان به خوبی با ادبیات خودشان صحبت کنیم درصد زیادی از همین کتابهایی که فکر میکنیم وارد جامعه نمیشود و همیشه مظلوم میماند، همیشه در ویترین کتابفروشیها دیده میشود.
به هر حال برای اینکه ویزیتورها به این مقوله جامع نگاه کنند و در عین حال که صرفه اقتصادی را در نظر میگیرند، بعد فرهنگی آن هم برایشان دغدغه باشد، مستلزم این است که خودشان کتابخوان باشند.
بله این را قبول دارم. ویزیتور به جلد نگاه میکند و اگر برایش جذابیتش داشت آن را ویزیت میکند. به هر حال این خیلی کاری دقیقی است. آیا برای ویزیتورهایمان کلاس گذاشتهایم؟ آیا اگر به مراکز پخش بگوییم مجموعه افرادت را بفرست برای دورهای آموزش ببینند مخالفت میکند؟ ما همیشه سطح ویزیتورهایمان را پایین میبینیم. میگوییم کسی که بیکار بوده، تحصیلات کمی داشته و البته موتور داشته! در صورتی که شأن ویزیتور کتاب شأن بالایی است. کسی که کتاب را باید بشناسد و خودش هم تورقی زده باشد یا حتی خودش کتاب را خوانده باشد. همه اینها مؤثر است. دیگر آن کتابفروش به ویزیتور اعتماد میکند. چون کتاب را خوانده در آن نکتهای وجود دارد که اگر تو آن را به مخاطبت بگویی قطعاً جذب میشود.
نکته دیگر این است که بحث مشاوره کتاب به توزیع کتاب خیلی کمک میکند. چیزی که دغدغه خود من شده است و دارم رویش کار میکنم. ما میتوانیم مراکز مشاوره کتاب راه بیندازیم و مردم برای انتخاب کتابشان مشورت بگیرند. آنوقت دیگر موزع میبیند که مردم دارند کتابهایی را مطالبه میکنند که مضامینش با مضامین قبلی متفاوت است و ذائقه اینگونه هم تغییر میکند. و چون بین :/. ردم ما سیر مطالعاتی نداریم، میتوان اینگونه آنها را راهنمایی کرد. کسی که بتواند با او تعامل کند و با او حرف بزند. حتی من پیشنهاد کردم نظام بیاید هزینهای کند و 118 حوزه کتاب راه بیندازد. اپراتورهایی که بتوانند بر اساس بانک اطلاعاتی موجود به مردم مشورت بدهند.
به هر حال این اقدام اگر بتواند بازار کتاب را فعال کند، این دیگر هزینه کردن نیست، سرمایهگذاری است. بازار پویا میشود و سرمایه به گردش میافتد.
بله. به هر حال در بحث توزیع افرادی مدعیاند که ما آمدهایم این حوزه را سر و سامان بدهیم ولی خودشان افتادهاند به فضای توزیع عادی و خب نتیجهاش را هم میبینیم.