از سال 92 که ایده راهاندازی شبکه کتاب در سر داشتم تا آبان 1401 که به لطف برادر خوبم علی رمضانی و دغدغهای که داشتند، تلویزیون اینترنتی کتاب را ذیل خانه کتاب و ادبیات ایران راه اندازی کردیم، معتقد بودم و هستم و خواهم بود که با اسم کتاب هر نوع محتوایی برای «هدایت فرهنگی» جامعه به فرموده رهبری عزیز و «ذائقهسازی فرهنگی» به تعبیر فعالان فرهنگی، می توان برنامه سازی کرد و در معرض دید مخاطبین قرار داد.
اما خب بسیاری نگاه نازلی به کتاب و برنامه سازی در این حوزه دارند و یا اهلی کار با شبکه های بزرگ و جاافتاده و برندشده تلویزیونی و غیرتلویزیونی هستند و با نگاهِ «بذاریم ببینیم شبکه کتاب چی میشه» از آمدن و گوشه کار را گرفتن و دغدغههایشان را برنامهسازی کردن، سرباز میزند!
این، روضه امروزِ کارفرهنگی و رسانهای کردن در جبهه فرهنگی انقلاب است! جبههای که کار متشتت و جزیرهای کردن را بر یکی شدن و همبستگی ترجیح میدهد.
با این کلام حضرت امیر علیهالسلام باید خون گریست که:
«شگفتا، شگفتا! به خدا سوگند قلب را مىمیراند و غم و اندوه را به روح انسان سرازیر مىکند که آنها در مسیر باطل خود، چنین متّحدند و شما، در طریق حقّتان، اینگونه پراکنده و متفرّق! روى شما زشت باد! و همواره غم و اندوه قرینتان باشد!»
طالب بودید مصاحبه من با روزنامه شهروند را بخوانید.